پارت هشتم

زمان ارسال : ۳۷۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

نفس‌نفس زنان داخل اتاقک شد و دستش را بر روی میز گذاشت. کمر خم کرد و بریده‌بریده گفت:

- آقای حاتمی یه ماشین می‌خوام... .

آقای حاتمی که بسیار تعجب کرده بود، با نگرانی به صورت قرمز و چشمان گرد شده‌ی رامش زل زد.

- حالت خوبه رامش‌جان؟ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.